مهدیامهدیا، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

من و دخترم مهدیا

سفر شمال سمانه و مهدیا

با سلام خدمت دوستای گلم مهدیا خانم به همراه سمانه خانم سفری خیلی هیجانی به شمال کشور داشتند خیلی خوش گذشت بهشون چند تا عکس خوشگل از این سفر پر ماجرا براتون میزارم   ...
12 آبان 1395

سفر شمال

سلام به همه دوستای گلم مهدیا خانوم ما رفته بودن شمال و سرعین برا تفریح و گردشگری کلی هم خوش گذشت جای همه شما هم خالی .......... چند تا عکس انتخاب کردم میزارم شما هم ببینین   اینحا سوئیت هتلی در سرعین که یه شب موندیم  خیلی هم شلوغ بازی در آوردی اینجا هم محوطه بازی کودکان همون هتل در سرعین که چند تا دوست خوب پبدا کردی مهدیا جون اینجا یکش گرفته بود و کمبود سرویس بهداشتی بود دادش در اومده مهدیا خانم در حال پیاده روی در جنگل های آستارا اینجا هم کاملا لوس شده مهدیا جون و ساحل دریای  خزر در ش...
20 ارديبهشت 1394

دوست خوبم

يه روز يه آقا خرگوشه           رسيد به بچه موشه موشه دويد تو سوراخ       خرگوشه گفت آخ وايسا وايسا كارت دارم         من خرگوش بي آزارم از سوراخت بيا بيرون      نميخواي مهمون موشه از سوراخ اومد بيرون       يه نگاهي كرد به خرگوش            ديد كه گوشاش درازه دهنش بازه               شايد ميخواد بخورتم يا كه با خودش ببرتم پس ميرم ...
1 اسفند 1393

پسر عموابوالفضل

سلام دوستای خوبم امروز یه مهمونه کوچولو داریم آقا ابوالفضل پسر عمو جون مهمون اومده ، کلی با هم بازی کردیم خیلی هم خوش گدشته  جای همتون خالی!!!!!!!!!!!!!!!! یه شعر تقدیم به داداش ابوالفضل گلم دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند               ...
29 دی 1393

رحلت پیامبر خوبیها

پیامبر بیمار بود و در رختخواب، آخرین روز سخت بیماری و زندگی در این دنیا را می گذراند. علی علیه السلام ، فاطمه علیهاالسلام و فرزندانشان در کنار پیامبر نشسته بودند. حضرت علی علیه السلام سر پیامبر را روی پایش گذاشته بود و دست پیامبر را در دست گرفته بود. همه ناراحت و غمگین بودند و فاطمه علیهاالسلام ، دختر عزیز پیامبر، آرام آرام اشک می ریخت. پیامبر، فاطمه اش را صدا زد و با او صحبت کرد. اشک در چشمان فاطمه جمع شد و شروع به گریه کرد پیامبر باز با او صحبت کرد. وقتی فاطمه علیهاالسلام از کنار پیامبر بلند شد دیگر گریه نمی کرد و لبخند می زد. کسانی که آن جا بودند، از حضرت فاطمه پرسیدند که چرا اول گریه کردید و بعد لبخند زدید؟ فاطمه علیهاالسلام در پ...
29 آذر 1393

سلام بر حسین (ع)

دویدم و دویدم                   به کربلا رسیدم کنار نهر آبی                     لبهای تشنه دیدم   یه باغبون خسته             با یک دل شکسته   کنار باغ تشنه                  زانو زده نشسته کوچولوی شش ماهه           که پا...
15 آبان 1393

سفر مهدیا به سرزمینی شبیه بهشت

سلام به همه دوستان خوبم سلام سلام به همه دوستان خوبی که تو این مدت به یادم بودید. مهدیا خانوم ما یه سفر خیلی جالب و دیدنی رفته بود............. سرزمینی شبیه بهشت............... امیدوارم که شما هم از دیدن تصاویر لذت ببرین.................. ...
11 مهر 1393

میلاد امام رضا(ع)

  شمع جمع شاپرکهایی رضا ای کلید ساده مشکل گشا آن گل زیبا گل خوشبو تویی ای رضا جان، ضامن آهو تویی با نگاهت چون کبوتر کن، مرا تا بگیرم اوج، خوشحال و رها ...
15 شهريور 1393